۱۹ خرداد

روز پهلوان

پهلوان ایرانی هم‌پیوند مهر است در پیمان و راستی، همراه مهر است در رزم با بدی، یاور مهر است در بخشیدن آرامش در میان هستی

چیستی

به گفته اووید در کتاب فاستی، روز نهم جون سال ۵۳ پیش از میلاد سورنا سردار اشکانی و ارتش ایران بر کراسوس سردار رومی پیروز شد. به شوندِ پیوندِ نام پهلوان و آیین‌های پهلوانی با نام قوم پرثوه و منش خاندان‌های جنگاور دوره اشکانی، این روز با نام روز پهلوان شناخته می‌شود.

سورنا

رایزنی‌های نخستین برای یورش روم به ایران در سال ۵۶ پیش از میلاد در سنای روم انجام شده بود. سرانجام در ماه می سال ۵۳ پیش از میلاد سپاه روم به رهبری کراسوس با خیال پیروزی آسان به سوی ایران به حرکت درآمد. آرتاباز پادشاه ارمنستان به او پیشنهاد یورش از جانب کوهستان ارمنستان را داد که کراسوس نپذیرفت و این بزرگ‌ترین اشباهش بود. ارد شاه اشکانی سپاه را به دو دسته تقسیم کرد، رهبری یک گروه را خود به‌دست گرفته، برای گوشمالی دادن آرتاباز راهی ارمنستان شد و ستون اصلی سپاه همراه با سواره نظام سبک اسلحه و سنگین اسلحه به سپهسالاری سورنا برای رویارویی با کراسوس راهی شهرستان کاره( حران) شد.
در نوشته‌های رومیان اینگونه آمده است که سورنا بلندبالاترین و خوش‌چهره‌ترین مرد در میان همه سپاه بود. خاندان او از دیرباز تاج بر سر شاه برگزیده می‌گذاشتند چنانکه خود او تاج  را بر سر ارد و تیرداد گذاشته بود. در توانگری و شهرت و توانایی سرآمد روزگار بود و با آنکه پنهان سفر می‌کرد باز هزار شتر بنه او را می‌کشید و دست‌کم ده هزار تن سواره از کسان و بستگان گرد خود داشت… نیز این سورنا بود که چون شهر بزرگ سلوکیه را گرد فروگرفتند پیش از همه از دیوار بالا رفته با دست خود سلوکیان را بازپس راند و شهر را بگرفت.
به شایستگی‌های سورنا باید شیوه‌ی جنگاوری بی‌همتا و نیز زین‌ابزارهای نویی را افزود که برتری سپاه اشکانی را تضمین می‌کرد: ابزار یگانه‌ی سپاه اشکانیان، کمان‌های سخت و تیرهای بلند بودند که در هرگونه زرهی فرو می‌رفتند و توان تیراندازی از راه دور بدون نزدیک شدن به سپاه دشمن را فراهم می‌کرد. تیراندازان چابک دست اشکانی هنگام گریختن و اسب تاختن نیز تیراندازی می‌کردند و نیز برای پر کردن تیردان‌های خالی، شترهایی را با بار تیر در لشکرگاه خود همراه داشتند و اینگونه چنان دشمن را تیرباران می‌کردند که چاره‌ای جز فرار نمی‌ماند چراکه باران تیر پایانی نداشت.  ابزار دیگر زره‌هایی از چرم خام و فولاد بود که هیچ نیزه و تیری در آن اثر نمی‌کرد. دیگر توانایی ویژه‌ی سورنا در این نبرد به‌کاربردن نیروی اندیشه در فریفتن سپاهیان کراسوس و ایجاد دودستگی در سپاه روم  و نیز دور کردن بخشی از سپاه دشمن از بدنه‌ی اصلی با شیوه‌ی جنگ و گریز بود.
نبرد کاره(حران) :
پیش از آغاز نبرد آریامنس جاسوس سورنا، توانست کراسوس را از کنار رود دور ساخته به دشت بکشاند؛ از سوی دیگر ارد به آرتاباز رسید و سپاه ارمنستان از یاری رساندن به کراسوس بازماند و کراسوس نیز درخواست او برای بازگشت به ارمنستان و نجات آرتاباز را نپذیرفت و اینگونه دیگر امیدی به کمک رسانی از سوی ارمنستان وجود نداشت.
پیشاپیش سپاه سورنا، دسته‌ای از سواران سبک اسلحه بودند و پشت سر آنها سواران سنگین اسلحه با سلاح‌هایی پوشانده شده، پنهان بودند تا برق زره و سلاح پیدا نباشد. اشکانیان در اطراف سپاه نقاره‌هایی داشتند که هنگام یورش همه را یکباره به صدا در می‌آورند و همین‌که رومیان نزدیک شدند سردارشان فرمان داده یک‌باره سراسر دشت پر از صدای نقاره و خروش‌های بیمناک و دلخراش گردید. سپس پوشاک از روی ساز و برگ جنگ خود برداشتند و برگستوان و زره و کلاه‌خودها  که همه  با برنج  صیقل داده شده پوشانده شده بودند و نیزه‌های بلند و سپرهای فولادین از آنها آویزان بود،چنان در آفتاب می‌درخشیدند که بازتاب نور چشم رومیان را خیره کرده بود.
مرحله دوم مانور جنگ و گریز بود که شیوه‌ی همیشگی سپاه ایران بود تا بخشی از ارتش دشمن را به‌دنبال خود بکشد و اینگونه آنها را از بدنه‌ی اصلی سپاه جدا کند، کراسوس با دیدن عقب‌نشینی فرمان یورش سپاه سبک اسلحه خود را داد که با تیرباران شدید ایرانیان روبرو شدند و از پیشروی بازماندند و کراسوس یکی از فرماندهان خود را از دست داد. حرکت بعدی با سپاه سورنا و سواران سنگین اسلحه بود، نبردی سخت که با فرا رسیدن شب و تلفات سنگین و عقب نشینی سپاه روم به کاره به پایان رسید. با رسیدن روز پیش از رسیدن کراسوس به شهر بخشی از پیاده‌نظام روم اسیر شدند. کراسوس به حصار شهر رسید سورنا به سربازانش پیام داد که کراسوس را تحویل دهند تا پیمان صلحی بسته شود،  کراسوس نیز  پس از نبردی سخت و از دست دادن فرزندش چاره‌ای جز گریختن در شب نداشت، اما سپاه سورنا در بامداد، نخست بازماندگان  باروی شهر را از دم  شمشیر گذراند  و سپس در میانه راه به کراسوس و یارانش رسید و جز ۵۰۰ نفر بقیه سپاه همراه با کراسوس کشته شدند.
نبرد کاره نخستین رویارویی اشکانیان با روم بود گفته‌اند روی هم رفته بیست هزار مرد کشته و ده هزار هم دستگیر شدند، از این رو رومیان هرگز نتوانستند ترس از سپاه ایرانِ اشکانی را فراموش کنند و دولت شاهنشاهی ایران بزرگترین رقیب روم در جهان شناخته‌شده‌ی آن روزگار شد. پس از این جنگ، فرات به مرزهای ایران بازگشت و تمام اسلحه‌ی سپاهیان فراری روم به سپاه ایران رسید.
پلوتارک در پایان این روایت چنین بازگو کرده است که خداوند پاداش ستمگری‌های هورودیس و سورنا را داد چراکه پس از زمانی کوتاه ارد بر شکوه و پیشرفت سورنا رشک برده او را بکشت و خود نیز پس از زمانی توسط پسرش کشته شد.

واژه‌ی پهلوان

واژه‌ی پهلوان ازنام قوم par{ava ( پرثوه) آمده است که در شمال شرق ایران ساکن بوده‌اند و همان پارت است. این نام در کتیبه‌های فارسی باستان نام یکی از ساتراپ‌های هخامنشی است که در دوره‌های بعد به پرتَو و سپس پهلَو دگرگون شده است. واژها‌ی پهلوانیگ در مانوی و پهلویگ در زبان فارسی میانه به چم( معنی) پارتی است که در فارسی نو پهلوی شده است. در زبان فارسی میانه برای واژه‌ی پهلوان، گردgUrd ، یل yal ویر wIr و Er به‌کار رفته است.
فرمانروای محلی پارت ارشک توانسته بود در سال  ۲۴۷ پیش از میلاد استقلال سرزمین خود را به‌دست آورد.  پس از ارشک جانشینانش توانستند در پی گسترش قلمرو خود حکومت اشکانیان یا پارتیان را پایه‌گذاری کرده،  به حکومت سلوکیان در ایران پایان دهند. در مرکز این حکومت شاه بود و پیرامونش حلقه‌ای از خاندان‌های قدرتمند ایرانی که تکیه‌گاه اصلی شاهنشاهی اشکانیان بودند. اینان مردمانی رزم‌آور و شیردل و سپاهیانی جنگاور بودند که گوسان‌ها داستان‌هایشان را سینه به سینه در میان مردم به آواز و نوا زنده نگاه داشتند. مردمانی راستین که سرگذشتشان با اسطوره آمیخته شد و گاه در داستان زندگی یک مرد یا یک زن و گاه چون سرنوشت گروه و قومی ناشناخته، بازسازی شد تا آرمان‌ها و خواسته‌هایشان، در زندگی یک به یک ما ایرانیان جاری شود.

پهلوان در ایران باستان

در فرهنگ ایران نخستین پهلوانی‌ها، رویدادهای رزمی بودند که در دوران پدرسالاری رخ داده است. پس پایه‌ی سرودهای پهلوانی سرداران و بزرگانی هستند که یادشان نخست در جامعه ی کوچک پدرسالاری افتخار به بار آورده است. در چنین دوره‌ای جنگجویان و سوارکاران و شکارگران از برتری ویژه‌ای در جامعه برخوردار بوده، در پی نامداری خویش هستند. با گذشت زمان پهلوانان به گروه نظامی و ارتشتاران دگرگون شده‌اند که پیرامون یک مرکز پادشاهی گرد می‌آمدند و ضمن پاسداری از هویت و امتیازهای خویش، پذیرای فرمانروایی بزرگ و نظام شاهی شده‌اند. اینگونه شد که اگرچه گوهر بینش پهلوانی پاسداری از نام و آبرو از راه کنش بوده است و پهلوان  همواره برای رسیدن به آرمان و آرزویش در خطر بود؛ اما با گذر از دوره‌ی پدرسالاری، خویشکاری ایشان گسترده‌تر و همگانی‌تر شده، درون مایه ملی پیدا می‌کند. پس پهلوان هم انگیزه‌های نیرومند زندگی را نمایندگی می‌کند و هم مرزهای قدرت انسان را باز می‌نمایاند؛ هم آرزوی گروهی و ملی و هم گرایش و منش فردی یک  انسان را نشان می‌دهد. درهر روی پیوند ناگسستنی پهلوانان با خاندانشان را می‌توان از نگاره‌های روی درفش، جامه با رنگ‌های خاص و یا دیگر نمادهایی چون کفش، تازیانه، کلاه‌ که ویژه‌ی هر خاندان است دریافت.
در اساطیر ایرانی دو گروه از پهلوانان دیده می‌شوند نخست پهلوانان عام مانند گرشاسب در اوستا که خویشکاریشان نجات همه‌ی جهان است و با دشمنانی در جنگند که برای نابودی جهان می‌کوشند و دیگر، پهلوانانی که تنها برای ایران و ایرانی می‌جنگند. این گروه از پهلوانان وابستگی دینی ندارند و آنچه که در این دسته از داستان‌های پهلوانی اهمیت دارد یکپارچگی ملی و پاسداری از میهن در برابر بیگانگان است، داستان های پهلوانی شاهنامه دلاوری و دلداگی پهلوانان میهنی را نمایش می دهد، مهرو کین، نام‌جویی و دور کردن دشمن از میهن بن مایه اصلی در این داستان ها هستند واگرچه در شاخی و برگ اسطوره پوشانده شده اند، پیوندشان با رخدادهای تاریخی زنده و تنگاتنگ است.
در میان  پهلوانان، جهان پهلوان درون‌مایه‌ای گسترده‌تر و پیشرفته‌تر از دیگر پهلوانان دارد، خویشکاری او جستن شاه آرمانی فرهمند برای برپایی دادگری، به راه آوردن شاه بزهکار، نبرد با دشمن و بدی، نمایاندن آرزو و انگیزه و توانایی مردمی است و در کنار این کارکردها همچنان تضادهای فردی درونی او را نیز در داستان‌ها می‌بینیم. چنانکه ویژگی‌های  فردیِ خاکستری یا منفی هر پهلوان چهره‌ی او را آلوده نمی‌کند چرا که خویشکاری پهلوان بسیار فراتر از سویه‌ی فردی اوست، حتی اگر رفتاری از پهلوان سر بزند که رخدادی ناپسند روی دهد چنانکه مرگ سهراب در پی کنشی از سوی رستم است و اگرچه فردوسی بسیار او را نکوهیده است اما رستم همچنان جهان‌پهلوان ایران است.
برپایه‌ی نوشته‌های اوستایی و پهلوی و سرودهای فارسی، می‌توان دریافت که بسیاری از ویژگی‌های فردی پهلوانان از جمله گرشاسب و رستم بازمانده خصوصیات ایزدان کهن ایرانی چون میترا و بهرام است، برای بازنمایاندن این پیوند نشانی از آن ایزد چون، گرز یا زره یا تازیانه در آن پهلوان به‌جا مانده است، مانند کهن‌الگوی نبرد با دیو یا اژدها که در داستان زندگی بسیاری از پهلوانان چون رستم، اسفندیار، گشتاسب، گرشاسب و نیز شاهانی چون فریدون، گشتاسب و اردشیر بابکان بازتاب یافته است. از ایزد مهر است که الگوهای پهلوانی و شهریاری پدید آمده است و این الگوها با اندکی دگرگونی به شوند ورود دینی نو، تا امروز باقی مانده است. زورخانه و ورزش‌ها و آداب پیرامون آن، از جمله‌ی این الگوها هستند. در اوستا مهر یاریگر است و برای گشایش کارها آمده است، تواناترین، نیرومندترین و پیروزمندترین است و اینها همه در جامه‌ی نوین پهلوان نمایان شد. از متون زرتشتی و گزارشات تاریخی اینگونه بر‌می‌آید که شاهان به زرتشت باورمند بودند و رزم‌آوران و ارتشتاران در میان ایزدان دل‌بسته‌ی ایزد میترا بودند. این باورهای دهقانی و کشاورزی به دوران پس از اسلام نیز رسیده است و در مرام‌نامه عیاران و سپس پهلوانان جای گرفت.
در کنار پیوند و همانندی میان ایزدان دوره باستان و پهلوانان دوره‌ی پیشدادی و کیانی دیدگاه دیگر کوششی است برای یافتن پیوند‌های تاریخی داستان‌های اساطیری. در این میان بر پایه‌ی داده‌های زبان‌شناسی و اسطوره‌شناسی چنان پیداست که بسیاری از پهلوانان دوره‌ی کیانی با خاندان‌های بزرگ دوره‌ی اشکانی یکسان هستند:
رستم و سورنا:
رستم پهلوان سیستانی در کنار دودمان کیانیان و پهلوانان کیانی، بخشی از سنت پهلوانیِ حماسه‌های ملی ایران شد.
بخشی از قهرمانی‌های رستم که جنبۀ فوق بشری داشت، محصول و زاییدۀ اندیشۀ اقوام ابتدایی و بخشی دیگر از دلاوری‌های او که برخاسته از مهارت‌ها و هنرهای انسانی بود، از افزوده‌های دوره‌های بعد بوده است که نزدیکی بسیاری با سرداران اشکانی دارد. می‌توان اینگونه اندیشید که رستم بازتابی از سورنا سردار اشکانی است، هر دو تاج‌بخش هستند و پاسدار فر شاهان، که همان اقتدار پادشاهی است؛ هر دو نمونه دلاوری و مردانگی؛ هر دو در جنگ پیشتازند و یک‌تنه با سپاه دشمن روبرو می‌شوند؛ هر دو اهل رزم و بزمند و هر دو هنگام نیاز از نیرنگ و فریب بهره می‌برند. در کنار این باید یادآور شد که برخی پژوهشگران رستم را یکی از پهلوانان و جنگاوران اشکانی در سده‌ی یکم میلادی، جدا از سورنا می‌دانند.

پهلوانی پس از اسلام

با گذشت دو سده از یورش اعراب به ایران، مبارزه‌ای برای زنده‌کردن هویت ملی و ملی‌گرایی آغاز شد که یکی از شاخه‌های آن  بازگرداندن پهلوانان بود و این به شوندِ نیاز کشور به گروهی از توانایان برای ایستادن در برابر ستمگری و بیداد حاکمان بود، پس پهلوانان‌ این‌بار با نام عیاران که گروه‌های جوانمردی با مرام‌نامه‌ای ویژه بودند بازگشتند که رادمان پورماهک( یعقویب لیث صفاری)یکی از نخستینِ آنان بود؛ اما همچنان راست گفتاری، راست‌کرداری، بخشش و جنگ‌آوری از بزرگ‌ترین آدابشان بود، پیمان بستن نیز آیینی به جامانده از دین مهرپرستی بود که زمان خدشه‌ای برآن وارد نکرد و زنده ماندن ورزش زورخانه‌ای و دگرگون نشدن سازه‌ی زورخانه‌ها به شوندِ همین پیوند پنهان میترا ایزد پیمان و ارزش‌های فرهنگ پهلوانی است. اگرچه این گروه بسیاری از ویژگی‌های پهلوانی پیش از اسلام را داشتند اما برخلاف پهلوانان دوره‌ی اشکانی و اسواران ساسانی، به شوندِ چیرگیِ حاکمیتی بیگانه، آیین پهلوانی از قلمرو حکومت خارج شده، پهلوانان در مقابل ستمگری حاکمان و در کنار مردم ایستادند و علاوه بر جنبه اجتماعی، سویه‎ی سیاسی نیز پیدا کردند. دگرگونی دیگر از قرن هفتم هجری آغاز شد برخی آغاز تصوف را از دل گروه جوانمردان می‌دانند و باور دارند که آیین پهلوانی می‌تواند فرهنگ‌ساز باشد. اما آلودگی به دین، پایان دوره‌ی شکوه فرهنگ پهلوانی بود، پیدایش شاخه‌ها و گروه‌های گوناگونِ آمیخته با ساختار پیچیده‌،  با نام‌های گوناگون که همگی خود را پهلوان می‌دانستند پهلوانان را از مهم‌ترین خویشکاریِ ایشان دور کرد و دوباره خواسته‌های نخستینشان که حفظ نام و یاد است، برتری یافت و اینگونه شد که جز انگشت‌شمار پهلوانان مردمی، دیگران تنها نام و کمربند پهلوان را با فرسنگ‌ها دوری از خاستگاه راستینش، بر دوش کشیدند. قلندران، کشتی‌گیران، زورآزمایان، لوطیان همه بخشی از این بنیاد نوین پهلوانی بودند. که جز میل و کباده و زنجیر و یک نام چیزی از آیین بزرگ پهلوانی برایشان نمانده بود. اگرچه نباید فراموش کرد که شماری از کشتی‌گیران و پیروان مرام زورخانه، از پهلوانان بی‌همتا و مراد شدند و منش پهلوانی به نام ایشان گره خورده است، همچون پهلوان محمود خوارزمی (پوریای ولی) و یا محمد ابوسعید.

فهرست گفتارها

برآمد

فرهنگ پهلوانی در بیشتر فرهنگ‌های قومی جهان با نام‌های مختلف وجود دارد. شوالیه در غرب و سامورایی در ژاپن و اسواران در ایران ساسانی بخشی ازین فرهنگ پهلوانی هستند که بسته به زمان با حماسه یا اسطوره پیوند می‌خورند. در ایران، اشکانیان فرهنگ پهلوانی را در حماسه‌ی ملی پایه نهادند و گوسان‌ها آن را زنده نگاه داشتند تا در دوره‌ی ساسانی در خدای‌نامک نگاشته شد
در دوره‌ی نخستین، پهلوان و شاه جدا از هم نبودند و شاه، پهلوان هم بود که نمونه آن فریدون است؛ در دوره حماسی‌ نقش و کارکرد شاه و پهلوان جدا می‌شود. اگرچه در حماسه ملی ما بنا بر داده‌های تاریخی، خانواده پهلوانان سیستان و خانواده شاهی از یک ریشه هستند، اما به دو شاخه تبدیل می‌شوند و خانواده پهلوانان هرگز کارکرد شاهی را نمی‌پذیرند با این‌همه همواره از شاه و مردم و مرزهای کشور پشتیبانی می‌کنند.
پهلوانان از یک سو نمودار ویژگی‌های انسانی هستند  چون تندخویی توس که درفش‌دار ایران  است و از سوی دیگر همبستگی خاندانی را نمایندگی می‌کنند چون پهلوانان خاندان گودرز که از حاکمان و سرداران و پهلوانان نامی دوره‌ی اشکانی در تاریخ و دوره‌ی کیانی در شاهنامه هستند و نیز کارکردی پهلوانی را نسبت به ایران و یگانگی ملی و گرایش مردمی برای ملتی  را نشان می‌دهد که در تنگی و سختی روزگار می‌گذراند و آرزویش رسیدن کسی است که فریادرس باشد، پهلوانی همچون کاوه‌ی دادخواه که پادشاهی دادگر را بر تخت بنشاند.
پهلوانان و دلاوران در تاریخ ایران نمونه‌های گوناگونی دارند از پهلوانان جنگاوری که به تنهایی به میدان نبرد می‌تازند تا به سپاهیانشان گزندی نرسد تا پهلوانان عیاری که هنگام چیرگی بیگانگان، برای رسیدن به آرمان آزادی و آبادی، در پوشش جنگجویی غیر نظامی، برای پاسداری از داد در برابر بیداد، گاه با سیاست و اندیشه و فریب و گاه آشکارا به مبارزه با ستمکاری می‌روند.
آموزگار، ژاله و احمد تفضلی: ۱۳۷۲، اسطورۀ زندگی زرتشت، چشمه

انصاف‌پور، غلامرضا: ۱۳۵۵، پوریای ولی، نشر سپیده

بهار، مهرداد: ۱۳۷۷، از اسطوره تا تاریخ، به کوشش ابوالقاسم اسماعیل‌پور، چشمه

صفا، ذبیح‌الله: ۱۳۶۳ ، حماسه‌سرایی در ایران، فردوسی

کسروی، احمد:  ۱۳۸۰، کتاب ایرانیان و یونانیان پلوتارک، جامی

میرئی، حسن: ۱۳۴۹، آیینه پهلوان نما، نشر میهن

Ctesias’ ,2010,history of Persia, Lloid Llewellyn-jones &James Robson, Routledge

Ehsan, yarshater: 2006, The Cambridge history of Iran, VOL.3(1),Cambridge university press

سرچشمه ها

Picture of دکتر پروین پورمجیدیان

دکتر پروین پورمجیدیان

پژوهشگر فرهنگ و زبان‌های باستانی ایران

نوشتار

ارتباط با ما حریم خصوصی
کانالها تبدیلگر سرآغازها گاهنامه گاهشمار

Subscribe now and receive free updates for lifetime.